آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

30 مهرماه 1391

سلام ماماني خوبي عزيزدلم؟ خوشكل مامان امروز وارد هفته 32 شده الهي قربونش برم. اگه گفتي چند هفته و چند روز ديگه مونده؟ 5 هفته يعني 42 روز ديگه نفسم. دارم از خوشحالي بال درميارم. قربون دخترم برم كه اصلا تو اين مدت منو اذيت نكرد . عروسيه دايي احسانم تموم شد بخوبي و خوشي. منو دخترمم كلي واسش رقصيديم.مگه نه؟ همه بهم ميگفتن نرقص بشين خوب نيست  اما اونا نميدونستن دختر من خيلي قوي تر از اين حرفاس قربونش برم. اين روزا خيلي باحال تكون ميخوري دستو پاتو حس ميكنم مامان. خيلي وقتا يه مدت طولاني دراز ميكشم به پهلو تا فقط تكوناتو حس كنم. هفته اينده ميرم پيش دكترم قراره واسه اخرين بار سون...
30 مهر 1391

24مهرماه 1391

سلام عزیزدلم.خوبی گل قشنگم؟ الهی قربونت برم من که یه هفته دیگه بزرگتر شدی و به زمان اومدنت نزدیکتر دیروز وارد هفته ٣١ شدیم خوشکلم. اگه گفتی فقط چند هفته دیگه مونده؟ اره ه ه ه ه ه ه ه ه ه فقط ٦ هفته دیگه. داره این انتظارمون به پایان میرسه جیگرم. حسابی مواظب خودت باش این یه چند روز دیگه حدودا ٤٨ روز دیگه فقط تو دل مامانی هستی. امیدوارم که اونجا بهت خوش گذشته باشه دختر قشنگم.   ...
24 مهر 1391

16 مهرماه 1391

سلام کوچولوی من. خوبی عزیز دلم.؟ اومدم که بگم امروز وارد هفته ٣٠ شدیم عشقم. خیلی خوشحالم دیگه چیزی به اخر راه نمونده مامان. مامانی یه برگه رو روش تعداد روزای باقی مونده که تو دلم هستی رو نوشتم زدم بالا تختمون. هر روز که بیدار میشم یه دونشو خط میزنم. امروز شده ٥٦ روز دیگه. مامانی قربونت بره این چند روز دیگه هم مواظب خودت باش بعد بدو بیا تو بغلم. راستی روز ٥شنبه و جمعه با مامانم اینا همگی رفتیم گناوه اما انقد هوا گرم بود که اصلا خوش نگذشت بهمون.هیچی ام نخریدیم فقط من واسه خوشکلم چند تا عروسک کوچولو گرفتم همین. ديگه اينكه فردا تولد باباييه امروز ب...
16 مهر 1391

10مهرماه 1391

سلام دختر قشنگم خوبي عشق من؟ الهي قربونت برم اومدم كه بگم از ديروز وارد هفته 29 شديم .   مامان جون فقط 8 هفته ديگه از انتظار طولانيمون مونده. خوشكلم يه دو روز زياد تكون نميخوردي داشتم دق ميكردم.اما از ديروز صبح دوباره شدي همون دختر شيطون خودم. اتاقتو واست مرتب كردم وسايلاتو هم گذاشتم داخلش. اما هنوز پرده واسش نگرفتيم. روزي هزار بار ميام تو اتاقتو وسايلتو ميبينم ذوق ميكنم. انگار توام توي اتاقي. راستي بهم نخندي مامانا..... ساك بيمارستانم اماده هست همه وسايلي رو كه ميخوايم گذاشتم داخلش. ديگه طاقتم تموم شده. يه چيز ديگه .... يه 16 روز ديگه عروسيه دايي احسان شماست. ...
10 مهر 1391

6مهرماه 1391

سلام نفس مامانی. چطوری عزیزدلم؟ مامانی اینروزا خیلی مشغله داشته که فرصت نکرده چیزی واست بنویسه ولی عوضش کلی چیزای خوشکل موشکل واست خریده. دیگه همه وسایل سیسمونی رو خریدیم فقط مونده سرویس خواب و کالسکه اونم چند روز دیگه میگیریم. دیروز با بابایی هر چقد شیرازو گشتیم که تزیینات واسه اتاقت بگیریم پیدا نکردیم. همش ادرسای الکی بهمون دادن. اما بالاخره پیداش میکنیم. دیروز رفتم پیش دکترمو جواب ازمایشمو نشونش دادم. بابایی یه جا کار داشت رفت وقتی کم کم داشت نوبتم میشد بهش زنگ زدم که بیا دیگه نوبتمه اونم گفت نری داخل تا من بیام میخوام بچمو ببینم یه طوری گفت که من از بس خندیدم نمیتونستم ...
7 مهر 1391
1